اپوزیسیون راست  و افسانه سرایی پیرامون پایان گفتمان ضد امپریالیستی  !!

                

                        (    به انگیزه مقاله جدید نوشین احمدی خراسانی    )

 

                                         آرش کمانگر

 

مقدمه :

اخیرا به دنبال مداخله " موفقیت آمیز " ناتو در لیبی ،  خانم نوشین احمدی خراسانی مقاله ای را تحت عنوان : جنبش‌های اجتماعی، مداخله نظامی و گفتمان " امپریالیسم " در سایت مدرسه فمینیستی منتشر کرده اند  تا به زعم خود آخرین میخ را بر تابوت " گفتمان منسوخ شده ضد امپریالیستی  " بکوبند  . غافل از اینکه پیش از او هزاران نویسنده و کارشناس و تحلیل گر مسائل بین المللی سعی کرده بودند چنین آبی را در هاون بکوبند . این تحلیل گران و نیروها به ویژه پس از پایان جنگ سرد ، کارزار گسترده ای در مورد پایان  تاریخ و پیروزی قاطع "  غرب " به راه انداخته بودند . به نحوی که بسیاری از نیروها و تحلیل گران سیاسی را چه در ایران و چه در دیگر کشورهای جهان به طمع انداخت که از لزوم  " مداخله بشر دوستانه " آنهم با بکارگیری حربه هایی چون تحریم اقتصادی و مداخله نظامی  و حتی اشغال تمام عیار دیگر کشورها  سخن بگویند . این جماعت که پس از مشاهده نتایج فاجعه بار  اشغال نظامی افغانستان و عراق ، مدتی سکوت اختیار کرده بودند  ، اکنون با مشاهده  " موفقیت " ناتو در لیبی و سقوط رژیم قذافی ، مجددا انرژی گرفته و بر آتشبار تبلیغات خود افزوده اند و حتی پاره ای از افراد و نیروها را که تا کنون در جرگه جریانات ضد امپریالیستی و یا لااقل صلح طلب و ضد جنگ می گنجیدند ، به کمپ خود کشانده اند . نوشین احمدی خراسانی یکی از این " کله پا شده " هاست  .  اما روح حرفهای او را قبلا بارها از زبان دیگران شنیده ایم  ، از اینرو بی نیاز از پرداخت جز به جز به مقاله نوشین خراسانی ، نگاهی می اندازیم به روح استدلالهای این طیف متنوع راست ، و به چالش می گیریم  افسانه سرایی ایشان را پیرامون "پایان گفتمان ضد امپریالیستی " !!

 

    -----------------------------------------------------------------------

 

زمانی نه چندان دور – لااقل در کشورهای موسوم به جهان سوم- نمیشد و امکان نداشت از آزادی و رهایی سخن بگوئی امٌا مرزبندی و فراتر از آن مبارزه جانانه ای با استعمار ( کهن و نوین) نداشته باشی .

در سراسر قرن بیستم، پدیده موسوم به " انقلابات رهائی بخش " در کشورهایی که تحت سلطه اسعمار و امپریالیسم بودند ، به یک واقعیت انکار ناشدنی مبدل شد. در سایه این مبارزات عظیم بود که امپریالیستها مجبور شدند به بسیاری از اشکال زمخت کلونیالی پایان دهند. در آن سالها اگر آزادیخواه و دمکرات و عدالت جویی ، خود را " ضد امپریالیست " تعریف نمی کرد ، مورد نیشخند مردم واقع میشد.

امٌا ظاهراً به ادعای برخی از فعالین و نیروهای اپوزیسیون ، با پایان گرفتن جنگ سرد و " تثبیت شدن سروری " امپراتوری آمریکا " در جهان و بویژه بدنبال حمله نظامی به یوگسلاوی سابق و  اشغال نظامی افغانستان و عراق و نیز دخالت مستمر آمریکا و متحدانش در دیگر کشورها ( و تازه ترین آن لیبی ) ، پرنسیپ های ضد امپریالیستی دیگر تاریخ مصرف خود را از دست داده اند و " دیگر" به گردن انداختن طوق بند گی امپریالیسم ، یک تابو محسوب نمی شود . در همین راستا و با " درک" عمیق مقتضیات جهان کنونی ، دیگر لازمه استقرار دمکراسی و مردمسالاری در جوامع مختلف، نه ضدیت توامان با استبداد داخلی و سلطه گری امپریالیستی ، بلکه همکاری و اتحاد با نیروهای خارجی ستمگر، جهت بزیر کشیدن رژیم های نامطلوب است . بر مبنای همین دگردیسی در بخشی از اپوزیسیون مدعی دمکراسی و استقلال خواهی ، شاهد آنیم که گفتمان " ضد امپریالیستی" به کلی از فرهنگ لغات آنها حذف شده و در عوض مجیز گویی از آمریکا و رقابت با یکدیگر بر سر جلب الطاف " مالی، تبلیغاتی، سیاسی و نظامی امپراتوربزرگ، به کاراکتر اصلی سیاست خارجی این نیروها مبدل شده است .

 این نوع موضعگیری ها در کشوری صورت می گیرد که به شهادت فاکت های تاریخی بی شمار، امپریالیستها ( و در میان آنها بیش از همه بریتانیا و ایالات متحده) نقش بزرگی در جلوگیری از آزادی و رهایی مردم ایران داشته اند . از اشغال بخشی از خاک ایران و تحمیل قراردادهای اسارتبار اقتصادی بر کشور در دوره حکومتهای فاسد خاندان قاجار تا حمایت از کودتای محمد علیشاه ( استبداد صغیر) علیه مجلس و انقلابیون مشروطه توسط روسیه تزاری با پشتیبانی امپراتوری بریتانیا ، از تشویق سید ضیاء و رضا خان به کودتا در اسفند ١٢٩٩ توسط انگلیس تا تحمیل پسر رضا شاه ( محمد رضا پهلوی) بعنوان پادشاه  به مردم ایران در شهریور ١٣٢٠ ، از مخالفت با ملی شدن صنعت نفت کشور در ١٣٢٩ تا سازمان دادن کودتای مرداد ١٣٣٢ ، از تحمیل قرار داد اسارتبار کنسرسیوم مشترک نفتی بعد از کودتای ٣٢ تا تحمیل حق استعماری کاپیتولاسیون در ١٣٤٢ ، از آموزش و تجهیز ساواک جهنمی تا اعزام بیش از پنجاه هزار مستشار نظامی آمریکا در اوایل دهه ٥٠ ، از حمایت کامل از استبداد غارتگر رژیم شاه تا تلاش وافر در انقلاب ٥٧ برای بقدرت رساندن نیروهای اسلامگرای ضد کمونیست  تحت رهبری خمینی ( ملاقات ژنرال هویزر با آیت الله بهشتی و ....) ، از حمایت از عراق در جنگ با ایران تا رسوایی ایران – کنترا، همگی ثابت می کنند که هیچیک از امپریالیستها و در رأس آنها، آمریکا، نه تنها حامی و پشتیبان  رهایی مردم کشورمان نبوده اند، بلکه بر عکس از عاملین اصلی تداوم بی حقی عمومی محسوب می شده اند . امٌا گویا همه این فاکتهای تاریخی به گفته برخی از افراد و نیروهای اپوزیسیون، متعلق به دوران جنگ سرد است و گویا با پایان گرفتن عمر " بلوک شرق" ، نه تنها عصر " ایدئولوژی" و " مبارزه طبقاتی" به پایان رسیده بلکه کشورهای امپریالیستی نیز تغییر ماهیت داده و به نظامهای " اومانیستی" مبدل شده اند !! از اینرو این بخش از اپوزیسیون ، بدشان نمی آید که شاهد مداخلات امپریالیستی در ایران  به بهانه پایان دادن به عمر فاشیسم اسلامی  در کشورمان شوند .

آنها با چشم دوختن به تجربه " رژیم چنج "در دو کشور همسایه ایران ( عراق  و افغانستان) آرزو می کنند که سناریوی مشابه ای در مورد کشور ما نیز بمورد اجرا گذاشته شود. البته علناً هیچیک از نیروهای عمده اپوزیسیون راست ، از تهاجم نظامی آمریکا به ایران واشغال کشور دفاع نمی کنند. بغییر از افراد معدود و معلوم الحال ، مابقی برای حفظ ظاهر و ژست متمدنانه هم که شده، علناً از جنگ و بمباران ایران دفاع نمی کنند. ولی واقعیت این استکه در صورت تهاجم نظامی آمریکا به ایران  این بخش از اپوزیسیون مدعی مخالفت با جنگ، خیلی زود نقاب از چهره بر خواهد داشت و تماماً پشت پنتاگون قرار خواهد گرفت . آنها از هم اکنون آمادگی خود را برای " کرزای" یا " چلبی و علاوی و مالکی" و عبدالجلیل شدن اعلام میدارند. اما همانطور که گفته شد مصلحت را عدم حمایت علنی ار تهاجم نظامی و دفاع از یک راه حل مسالمت آمیز می بینند.

 این البته تغییری در دو مسئله کلیدی نمی دهد: نخست اینکه آنها اقدرتهای بزرگ غربی را نه در لباس جانی بلکه در جامه ناجی می بینند، یعنی سخت با امپریالیست پنداشتن آمریکا و نهادهایی چون ناتو مخالفند و آنرا " افکار کهنه کمونیستی" می پندارند. دوم اینکه  به رغم ژست ضد میلیتاریستی، سخت مدافع مداخله خارجی بویژه آمریکا و اتحادیه اروپا هستند. بعضی از آنها فشار سیاسی به اضافه چند حمله هوایی یا موشکی ضربتی و چکشی به مراکز حساس رژیم را توصیه می کنند، برخی فشار دیپلماتیک را در کنار تحریم های سیاسی و اقتصادی مفید می دانند و بر آن نام پرطمطراق "تحریمهای هوشمند" میگذارند. برخی خواستار حمایت مالی و تبلیغاتی وسیع کاخ سفید از پروژه هایی هستند که با شعار " همه با هم" رسالت دارند سلطنت طلب و جمهوریخواه و" چپ " واداده را در کنار هم بنشانند تا با " اتحاد فراگیر" خود به قوه الهی ( یعنی حمایت کامل عمو سام ) جمهوری اسلامی را بزیر کشند. آنها آرزوی بر پایی پروژه هایی برای اپوزیسیون سازی  و آلترناتیو تراشی نظیر: " کنفرانس بن"  و " اجلاس قبرس" یا قطر و غیره را می کنند که قبل از سقوط رژیم های افغانستان و یا عراق و لیبی ، اپوزیسیون این کشورها را تحت امر کاخ سفید و متحدانش به خط کرد.

برای اپوزیسیون راست، دخالت قدرتهای خارجی، هزاران بار بیشتر از یک انقلاب توده ای که معلوم نیست سرنوشت آن به کجا بیانجامد، تسلط آنها بر دستگاه حاکمه جایگزین رژیم اسلامی را  تضمین خواهد کرد. به همین خاطر بسیاری از آنها ضمن دفاع از نوعی مداخله خارجی، به شدت با انقلاب مردمی بویژه انقلاب اجتماعی کارگران و زحمتکشان مخالفند.

از همین روست که نیروهای چپ ، مترقی و مستقل ، باید شعار و اصل " مخالفت  با هر نوع مداخله امپریالیستی" را بر سر لوحه منشور سیاسی خود و جنبش های دمکراتیک جامعه، حک کنند و نگذارند امپریالیستها، با لگد مال کردنٍ حق تعیین سرنوشت مردم ایران بدست خودشان، مشتی مزدور و جیره خوار را بر هست و نیست مردم کشورمان تحمیل کنند و ایران را به یکی از اقمار سر براه خود تبدیل نمایند .

در این رابطه باید توجه داشت که اصل مخالفت با هر نوع مداخله خارجی در تعیین سرنوشت مردم کشور ما، صرفاً به ضدیت با تهاجم نظامی خلاصه نشود. در برخی از حرکات دمکراتیک و صلح طلبانه بویژه در آکسیونهای طیف ها یی از جمهوریخواهان، مشاهده می شود که مخالفت با مداخله خارجی در حد نه گفتن به حمله نظامی تقلیل داده شده است . حال آنکه اشکال دیگر مداخله نظیر : تحریم اقتصادی، ( که دود آن اساساً به چشم توده های محروم می رود) ، آلترناتیو سازی و حمایت همه جانبه مالی، سیاسی و رسانه ای از طیف معینی از اپوزیسیون، نیز باید مردود شناخته شوند. مثلاً در دوره تحریم های اقتصادی عراق، بی آنکه آسیب چندانی به رژیم صدام وارد آید، صدها هزار تن از محرومان عراق از جمله حدود نیم میلیون کودک به خاطر سوء تغذیه و کمبود دارو و وسایل درمان، جان خود را از دست دادند.

 و یا در جریان به اصطلاح" انقلابات مخملی" گرجستان و ارمنستان و اکراین و .... دیدیم که چگونه دخالت سیاسی و حمایت مالی و تبلیغاتی گسترده آمریکا از طیف معینی از اپوزیسیون پرو آمریکایی ، منجر به فرا دستی آنها و تسلط ایشان بر قدرت سیاسی گردید . ما باید با تاکید بر ضرورت سر نگونی جمهوری اسلامی از طریق جنبش ها و انقلاب خود مردم ایران، همزمان به جمهوری اسلامی و امپریالیسم، نه بگوئیم. البته جنبش های اجتماعی مردم ایران، از حمایت و همبستگی نهادهای مستقل مردمی کشورهای مختلف نظیر : اتحادیه های کارگری، تشکل های زنان، سازمانهای دانشجویی، نهادهای حقوق بشری و دیگر تشکل های مردمی NGO با مبارزات آزادیخواهانه و برابری طلبانه شان استقبال می کنند و آنرا وظیفه انسانی وانترناسیونالیستی همه نیروها وافراد مترقی و بشر دوست دیگر کشورها می دانند ، امٌا اجازه نمیدهند ( و یا بهتر است بگویئم که امیدواریم اجازه ندهند) که امپریالیستها و موسسات وابسته به آنها ، چه از طریق نظامی و اقتصادی و چه از طریق سیاسی و تبلیغاتی، اپوزیسیون مورد نظر خود را بر کشور ما حاکم کنند. در این کارزار ، مردم ایران می توانند روی فوروم های اجتماعی و جنبش های عظیمی که از کران تا کران این کره خاکی و بیش از همه در خود کشورهای پیشرفته سرمایه داری در سه دهه اخیر اوج گرفته اند ، حساب بارکنند. جنبش هائی که نه تنها به جنگ، اشغال و مداخلات نظامی امپریالیستها نه می گویند بلکه با نئو لیبرالیسم اقتصادی وگلوبالیزاسیون بورژوایی نیز مخالفند و مقاومت جانانه ای را در برابر تعرض نظام جهانی سرمایه به ابتدایی ترین حقوق مردم زحمتکش دنیا ، سازمان داده اند. ضمن اینکه در جریان ارتباط و دیالوگ با این جنبشهای بین المللی ، ضروریست با انحرافات بخشهایی از آنها هم مقابله کرد که به بهانه مخالفت با جنگ و مداخله امپریالیستی در برابر رژیم جنایتکار و فلاکت گستر جمهوری اسلامی سکوت کرده و یا بدتر از آن ، احمدی نژادها و حماس ها و جهادیها و حزب الله ها را متحد خود ارزیابی میکنند .

صدای سوم در اپوزیسیون ایران با تاکید بر پرنسیپ هایی فوق الذکر است که میتواند  پژواک گسترده ای پیدا کند!

 

                                    زنده باد صدای سوم